هرگز گمان مبر ز خیال تو غافلم ، گر مانده ام خموش ، خدا داند و دلم


دوستان عاشق شدن کار دل است
 دل چو دادی ، پس گرفتن مشکل است

تا توانی با رفیقان همرنگ باش
 یا مزن لاف رفیقی یا حقیقت مرد باش . . .


نامه ای بر اب و باد
وای که چقدر سر انگشت خسته بر بخار شیشه این پنجره ها کشیدم و..... تو نیامدی
نیامدی تا ببینی بی توچه تنهایم
نیامدی تا شاید وجدانت راحت بماند
نیامدی تا نشونی تمام وجودم فریاد می زد بی معرفت ترین معشوقه ی دنیا
هستی
تا یادت نیاید روزگاری که تمام دنیایم بودی


می روم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتر از من میروی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

  تلخی برخوردهای سرد را